هیجان و سرعت و موسیقی. این سه فاکتور اصلی فیلم «Baby Driver» به حساب میآیند که به خوبی با هم تلفیق شدهاند و فیلمی به نسبت موفق را در سال ۲۰۱۷ راهی پرده سینما کردند. فیلمی خوشساخت که اصول و قواعد ژانر اکشن را به خوبی میشناسد و با اضافه کردن فاکتورهایی مشخص که در ادامه بررسی خواهیم کرد، یک سر و گردن خودش را بالاتر کشیده است.
یک جوان کمحرف که دائما هندزفری توی گوشش است و موزیک گوش میدهد، به خاطر توانایی عجیبش در رانندگی به استخدام یک گروه تبهکار در آمده. البته این استخدام نه به خواست خود «بیبی» با بازی نسبتا خوب «انسل الگورت» که به اجبار رییس گروه خلاکارها یعنی «دکتر» با بازی «کوین اسپیسی» بوده. چون بیبی چند سال پیش ماشین رییس تبهکاران را میدزدد و رییس به جای اینکه او را ناکار کند، تصمیم میگیرد از توانایی او استفاده کند تا حسابشان با هم تسویه شود. بیبی کمکم جزوی از گروه خلافکارها میشود و البته باز هم به اجبار. چون افراد گروه تبهکار دوست ندارند همچین راننده خوبی را از دست بدهند. پس با ارعاب، تهدید و تطمیع بیبی را راضی میکنند تا در پروژههای بعدی گروه شرکت کند. در این بین بیبی با دختری آشنا میشود و حسابی دلباخته هم میشوند… .
میدانم که تا اینجا ماجرا حسابی به نظرتان تکراری آمده. حق هم دارید. اما واقعا جزییاتی در روایت وجود دارد که قصه فیلم را قابل پذیرش و تأثیرگذار میکند. اول از همه باید به شخصیتپردازی خوب کاراکتر نقش اصلی فیلم اشاره کنم. پسری که در کودکی مادرش را در یک سانحه رانندگی از دست داده، مادری که پیشخدمت بوده و ضمنا آهنگ هم میخوانده. این اتفاق تأثیر بسزایی در زندگی بیبی گذاشته. او تبدیل به آدم کمحرفی شده که تمام زندگی خود را در موزیک و ماشینسواری میبیند. شخصیت این کاراکتر برای مخاطب قابل پذیرش است، چون او واقعا در دنیای خودش زندگی میکند. او کاملا به اصول شخصیتی خودش پایبند است و این پایبندی را در جای جای فیلم میتوانیم ببینیم. از اینکه حاضر میشود تمام پولهای دزدی شده را به دکتر بدهد تا نواری که مادرش ضبط کرده بوده را پس بگیرد، تا عذرخواهی از زنی که به اجبار باید ماشینش را میدزدیده و پس دادن کیف دستی زن و چند نمونه دیگر.
نتیجه این شخصیتپردازی درست، قصهای است که تا یک جایی منطقی پیش میرود و سلسله وقایع کاملا درست و به جا پشت سر هم میآیند. کم پیش میآید در روایتی اکشن و هیجانی روابط علّی معلولی هم درست رعایت شود. چون سازندگان فیلم با خودشان میگویند میشود چیزهایی را ندیده گرفت به نفع هیجان بیشتر فیلم. اما در «بیبی درایور» این اتفاق نمیافتد. و همهچیز تقریبا سر جای خودش قرار میگیرد. اینکه گفتم تا یک جایی این سلسله روایت درست پیش میرود، به این خاطر است که در اواخر فیلم به ناگاه در چرخشی صد و هشتاد درجهای «دکتر» تصمیم میگیرد به بیبی و دوست دخترش کمک کند تا از مهلکه فرار کنند. هرچند دکتر تا آن جای فیلم آدم درست و حسابی نشان داده میشود، اما اینکه بخواهد جان خودش را به خطر بیاندازد تا آن دو نفر فرار کنند و تازه بهشان پول هم بدهد دیگر تعجببرانگیز است.
از قصه که بگذریم باید به ساخت خیلی خوب فیلم اشاره کنیم. «ادگار رایت» کارگردان اثر به خوبی توانسته عناصر مورد نظرش را با هم تلفیق کند. همانطور که گفتم سرعت و هیجان و ماشینبازی یکی از اصلیترین وجهههای فیلم است که انصافا خوب و درخور توجه درست شده. در کنارش موسیقی و ریتم فیلم بوسیله تدوین هم سوار شده بر این هیجان تا همهچیز به حد بالای خود برسد. ضمن اینکه موسیقی و ماشینسواری کارکردی دراماتیک هم پیدا میکنند. و این کارکرد دراماتیک به واسطه رابطه شخصیت اصلی با این دو مقوله است. کارگردان حسابی به فیلمی که دارد میسازد تسلط دارد. هیچجا روایتش را به خاطر اکشن فدا نمیکند و سعی میکند به بهترین شکل ممکن صحنههای تعقیب و گریز را در بیاورد. با بیشترین میزان باورپذیری.
گرامافون که در فیلم تبدیل به یک موتیف شده و دائما در حال پخش موسیقی است، به عنوان یک عنصر فرمساز نشان داده میشود. چرخش گرامافون بارها و بارها با چرخشهای دیگری در فیلم مچ میشود. دوربین بارها و بارها شروع به چرخیدن میکند دور کاراکترها که همان حس چرخیدن صفحه گرامافون را میدهد. یا حتی در موارد جزییتری مثل اولین قرار «بیبی» و «دبرا» که در رختشورخانه است و چرخیدن هماهنگ ماشینهای لباسشویی باز همان حس را تداعی میکند.
در نهایت آنچه بیشتر از همهچیز فیلم بیبی درایور را قابل قبول میکند، پایانبندی آن است. کارگردان واقعا دلش میخواسته یک هپی اند داشته باشد. اما از آن طرف دوست نداشته که واقعیت را هم نادیده بگیرد. او میداند که یک پسر و دختر شناختهشده توسط FBI واقعا نمیتوانند خیلی با ماشینی که آنهم لو رفته در جادهها حرکت کنند. پس روایتش را میبرد به سمت باورپذیری بیشتر و البته تلختر. اما با تمهید گذر زمان دوباره میرساند خودش را به آن هپی اندی که از اول دنبالش بوده. جوری که نه سیخ بسوزد نه کباب!